دلت می خواهد با خاطره هایت زندگی ای را زنده کنی که آن را مدیون هیچ کس نیستی :
اما او از این کار بازت می دارد . خاطره ی او _ او را به نام رجینا می خوانی ، به نام لائورا ، به نام کاتالینا ، به نام لیلیا _ خاطره ی او همه ی خاطرات دیگرت را در بر می گیرد و وا می داردت تا قدر او را بشناسی : اما همزمان با هر فریاد دردی که می کشی می دانی که این شناسایی ترحمی است به حال خودت ، خودت که تباه می شوی : هیچ کس بیش از این زن چیزی به تو نمی دهد و چیزی از تو نمی گیرد ، این زن که تو او را با چهار نام گوناگون دوست داشته ای ، چه کسی جز او ؟


مرگ آرتمیو کروز / کارلوس فوئنتس




الف مي‌داند كه بايد گاهي بيايد سراغ من، تو نمي‌داني.




حامد عزیز
هنوز گاهی به توی ندیده ام می اندیشم ،
نگاهت می کنم توی واژه های نگفته ام و دلم برای دو سال نبودنت تنگ می شود
و برای رفتنت و تمام شدن تمام تو و نامت



What if I wanted to break
Laugh it all off in your face
What would you do?
What if I fell to the floor
Couldn't take all this anymore
What would you do, do, do?


What if I wanted to fight
Beg for the rest of my life
What would you do?
You say you wanted more
What are you waiting for?
I'm not running from you


I tried to be someone else
But nothing seemed to change
I know now, this is who I really am inside.
Finally found myself
Fighting for a chance.
I know now, this is who I really am.


Come break me down
Bury me
I am finished with you.
Look in my eyes
You're killing me, killing me
All I wanted was you


Bury me