دلت می خواهد با خاطره هایت زندگی ای را زنده کنی که آن را مدیون هیچ کس نیستی :
اما او از این کار بازت می دارد . خاطره ی او _ او را به نام رجینا می خوانی ، به نام لائورا ، به نام کاتالینا ، به نام لیلیا _ خاطره ی او همه ی خاطرات دیگرت را در بر می گیرد و وا می داردت تا قدر او را بشناسی : اما همزمان با هر فریاد دردی که می کشی می دانی که این شناسایی ترحمی است به حال خودت ، خودت که تباه می شوی : هیچ کس بیش از این زن چیزی به تو نمی دهد و چیزی از تو نمی گیرد ، این زن که تو او را با چهار نام گوناگون دوست داشته ای ، چه کسی جز او ؟
مرگ آرتمیو کروز / کارلوس فوئنتس
الف ميداند كه بايد گاهي بيايد سراغ من، تو نميداني.
حامد عزیز
هنوز گاهی به توی ندیده ام می اندیشم ،
نگاهت می کنم توی واژه های نگفته ام و دلم برای دو سال نبودنت تنگ می شود
و برای رفتنت و تمام شدن تمام تو و نامت
didi akso...
\
ajab jaye khoobi dari inja
ajab ghalami ham dari
tabrik o dorood!!!