دلت می خواهد با خاطره هایت زندگی ای را زنده کنی که آن را مدیون هیچ کس نیستی :
اما او از این کار بازت می دارد . خاطره ی او _ او را به نام رجینا می خوانی ، به نام لائورا ، به نام کاتالینا ، به نام لیلیا _ خاطره ی او همه ی خاطرات دیگرت را در بر می گیرد و وا می داردت تا قدر او را بشناسی : اما همزمان با هر فریاد دردی که می کشی می دانی که این شناسایی ترحمی است به حال خودت ، خودت که تباه می شوی : هیچ کس بیش از این زن چیزی به تو نمی دهد و چیزی از تو نمی گیرد ، این زن که تو او را با چهار نام گوناگون دوست داشته ای ، چه کسی جز او ؟


مرگ آرتمیو کروز / کارلوس فوئنتس




الف مي‌داند كه بايد گاهي بيايد سراغ من، تو نمي‌داني.




حامد عزیز
هنوز گاهی به توی ندیده ام می اندیشم ،
نگاهت می کنم توی واژه های نگفته ام و دلم برای دو سال نبودنت تنگ می شود
و برای رفتنت و تمام شدن تمام تو و نامت



6 Comments:
Anonymous Anonymous said...
polo من اینجام که اون پائین ام .

Anonymous Anonymous said...
هوم، نوشته های تاریک، صفحه های سیاه، لب های تیره، چرا یه کسی این ورا یه چراغ روشن نمیکنه؟ قول می دم از چرک بودن دست و پاها و چرب بودن موها کسی شکایت نکنه! ک

Anonymous Anonymous said...
B-)

Anonymous Anonymous said...
با آهستگی قرصی است...به کشتن سخت فلک

Anonymous Anonymous said...
Barbodam,
didi akso...

Anonymous Anonymous said...
salam
\

ajab jaye khoobi dari inja

ajab ghalami ham dari

tabrik o dorood!!!